نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شهید علی اکبر پیرویان
نوید شاهد - در خاطره ای از شهید "علی اکبر پیرویان" نقل شده است: «علی اکبر در اولین حضورش در میدان نبرد به هویزه شتافت و به جمع دانشجویان حافظ شهر پیوست. همه نیروهای علی اکبر مجهز به سلاح های کهنه و از کار افتاده بود. اما سلاح ایمان آن برنده تر و کاراتر از سلاح‌های پیشرفته دشمن بود و...»
کد خبر: ۵۰۶۱۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶

نوید شاهد - در این صوت از شهید "علی اکبر پیرویان" آمده است: «علی اکبر قبل از انقلاب در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. جای ایده آل برای فعالیت های سیاسی. او جزء مسئولین انجمن اسلامی دانشگاه شد. با پیروزی انقلاب همراه با دانشجویان خط امام فعالانه در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا نقش داشت و...»
کد خبر: ۴۹۳۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۴

نوید شاهد - یکی از دوستان شهید پیرویان از خاطرات قبل از انقلاب روایت می کند و می گوید: «بعد از دستگیری و مجروحیت علی اکبر با هزار زحمت و دیدن این و آن او را با وثیقه آزاد کردم و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۲۷۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۳۰

نوید شاهد - در خاطره ای از شهید "علی اکبر پیرویان" روایت شده است: «24 اسفند سال 1356 سالگرد تولد شاه بود و ما در آماده باش کامل. ساعت 3،2 نیمه شب با یکی از ژاندارم ها اطراف مسجد اولیاء گشت می زدیم که...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۲۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۹

نوید شاهد _ پدر شهید "علی اکبر پیرویان" در خاطره ای می گوید: قبل از انقلاب، زمانی که در فرمانداری نورآباد شاغل بودم، روزی یکی از خانواده شاه به نورآباد آمد و... متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۲۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۸

شهید علی اکبر پیرویان در بیست و هشتم دی ماه 1338 در کازرون دیده به جهان گشود و در بیست و هشتم آبان ماه 1359 با فرمانده ای عملیات در سوسنگرد به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۰۸۵۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۲

به مناسبت روز پزشک؛
شهید علی اکبر پیرویان یکی از مبارزین انقلابی بود که تمام سعی خود را برای به ثمر رساندن افکار انقلابی کرد و او مرگ را تحولی از یک زندگی به زندگی دیگر می دانست ...
کد خبر: ۴۰۸۵۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۱

دانشجوی پزشکی، مسئول محور
یک روز از سرکار به خانه می آمدم علی اکبر و دوستانش را در راه دیدم. با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای یکی از دوستانش (محمد) است. وقتی به خانه آمدم با ناراحتی جریان را به مادرش گفتم و گفتم: « مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته؟»
کد خبر: ۴۰۳۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۸